با هر چه عشق..
شبهای ما
دوستی ما دارد عمیق و عمیقتر میشود
تنها نگران او بودم
وقتی چمدان را میبستم
سالهاست
شبها
روشنش میکنم
خاموشش میکنم
خو گرفتهایم ما
من و آباژور کوچک
به شبهایمان
روشن میشود
خاموش میشود
سارا محمدی اردهالی
-------------------------------------------------
سرود باد
مرگ پرندهی باد است
وقتی که در میان قفس
-ناچار-
خاموش مینشیند
و گوش میدهد
آواز میلهها را
.
.
.
شعری از ضیا موحد
------------------------------------------------------
رضاخان
به زنهایی که گریختهاند
لبخند میزند
به او بگویید:
باید به تجربههای مادرم
نماز بگزارد !
که من خواب مردهاش را
بیست و هشت بار دیدهام
کوتاه نکن دامنت را
کودتا
با کوتاه
فرق چندانی ندارد
مادرم
چادرت را سر کن
این شعر برای ماندن
به حجاب بیشتری نیاز دارد
----------------------------------------------
نفسم بند آمده است
این حلقه هم که تنگتر میشود
گاهی خاطرات
طناب دار آدم است
----------------------------------------------
اینقدر
کلمات رو
برام لقمه گرفتند
تمام اعتماد بنفسمو
بالاآوردم
دوست دارم توبغلش بخوابم
لباش روگونه هام باشه
بازمنوبه سینش بچسبونه
نفسش
نگاهش
نوازشش
بهشت زیرپاهاشه
مجتبی احمدی